ديدگاههاى قرآنى معتزله

پدیدآورحسین محمدی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعوامل نور

share 1955 بازدید
ديدگاههاى قرآنى معتزله

حسين محمدى

درنگاه همه فرقه هاى اسلامى, قرآن ارجمند وگرامى است. هرچند فرقه ها به تناسب واقع نگرى ويا جمود انديشى خود, درچگونگى استفاده از آن ومستند ساختن فكر وعمل خويش به آن, نحله هاى گوناگونى برگزيده اند.
پيش از اين كه به تجزيه وتحليل اين نظرگاهها بپردازيم ودر صدد جداسازى درست از نادرست باشيم, اشاره اى به زمينه پيدايش اختلاف ورشد فرقه ها در عالم اسلام, دور از انتظار نخواهد بود.
تاريخ نشان مى دهد كه هرگاه پيامبرى الهى در ميان امّتها اعلام موجوديت كرده, در نخستين مراحل, دومانع دربرابر حركت اصلاحى آنان رخ نموده است. نخست مستكبرانى كه حركت اصلاحى انبيا را مايه نابودى جاه وجلال خود مى ديده اند وديگر مستضعفانى كه در نتيجه تلقينات استكبارى, پايه هاى فرهنگ كفر و شرك را نابخردانه بر دوش كشيده وسيره بردگى وانحراف آباء واجداد را, راهى بايسته وتغيير ناپذير تلقى مى كرده اند.
تاريخ حركت انبيا نشان مى دهد كه معمولاً قدرتهاى استكبارى, با همه هشدارها وارشادها, سرانجام تسليم حق نشده وباتمام توان و تا آخرين نفس با انبيا مبارزه كرده اند, ولى رهبران الهى در بيشتر موارد اين توفيق را به دست آورده اند كه بخش عظيمى از نيروهاى مردمى وانسانهاى تحت استضعاف فكرى واقتصادى را, به هشيارى وادراك رهنمون شوند.
معمولاً تازمانى كه نيروهاى مستكبر عرض اندام مى كنند, جبهه مؤمنان ونيروهاى مردمى به منظور حفظ توان ويكپارچگى خود, همت واحد خويش را مقابله با دشمن قرار داده واز اختلاف وتجزيه قوا پرهيز دارند, اما زمانى كه در ميدان جامعه, موفق شدند وتوانستند كه اهرمهاى استكبار را فرو كشند واقتدار زور مداران كفر پيشه را درهم شكنند, اختلاف نظرها وديدگاهها و پراكندگيهاى درونى, شدت يافته وبه بحرانى از درون منتهى گشته است!
سامرى, زمانى جامعه بنى اسرائيل را به سجده در برابر گوساله اى وامى دارد كه ذهن وفكر بنى اسرائيل, از سوى دشمن مشترك فارغ شده است والبته پديده سامرى, همواره از يك نوع نبوده ونيست.
حركتهاى تفرقه انگيز وتشتت آفرين, گاه از سوى نسلى صورت مى گيرد كه دوحاكميت شرك وايمان را شاهد بوده وتربيت در حاكميت شرك, آثار پيدا وناپيداى خود را بر روح وجان آنان باقى گذاشته است. چنانكه در قرآن به اين حقيقت اشاره شده است, آن جا كه در بيان احوال بنى اسرائيل نمايانده است كه گروهى از آنان, نتوانستند به طور كلى انديشه حس گرايى وبت پرستى را از فكر وخيال خود دور سازند وبه موسى گفتند:
(لن نؤمن لك حتى نرى الله جهرة) بقره/255
به توايمان نمى آوريم مگر آن كه خدا را آشكارا ببينيم!
(قالوا ياموسى اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة…) اعراف138/
اى موسى براى ما خدايى [از نوع بت ومظاهر مادى] قرار ده, همچنانكه ايشان خدايانى دارند.
زمانى ديگر, علت پيدايش تفرقه ها, سوء استفاده عناصر جامعه از خلأهاى موجود وتوانهاى فردى خويش بوده است.
در صورتى كه عناصر مستكبر, به طور كلى نابود نشده باشند وآثار وبقاياى انديشه ومنش آنان در نسلشان باقى مانده باشد, اين طايفه نيز كه سوداى اقتدار گذشته وموقعيت اجداد خود را در سر مى پرورانند, به صورت غير مستقيم وگاه مستقيم به مبارزه با مؤمنان وجامعه ايمانى مى پردازند, ولى اين بار نه با جنگ وستيز, بلكه نخست با ايجاد تزلزل وشكاف فكرى وعقيدتى ميان اهل ايمان.
عوامل ديگرى نيز در اين ميان تأثير دارد, چونان عوامل بيگانه وفرهنگهاى بيرونى سلطه طلب….
اكنون باز مى گرديم به تاريخ اسلام.
تقريباً همه عوامل يادشده در تاريخ اسلام, براى پراكنده ساختن قواى ايمانى وشكستن اقتدار دينى مردمان, گام در ميدان تجربه گذاشته است.
زمانى كه پيامبر اسلام با سرعت شگفت انگيزى, جزيرة العرب را به تسخير فكر وانديشه وباور الهى خود در آورد وعرصه بر مشركان وجناحهاى عقيدتى مخالف وسلطه جويان زور مدار وتزويرگر, تنگ شد, آنان نيز از رحلت زود هنگام پيامبر خاتم, سوء استفاده هاى فراوان كردند.
برخى به دروغ ادعاى نبوت كردند وبحرانهايى مقطعى ومنطقه اى نيز به وجود آوردند! گروهى ديگر به منظور تصرف پايگاه اقتدار دينى, در تلاش برآمدند تا خود را در مسند حاكميت قرار دهند ويا دست كم كسى را از خود: (انصار, مهاجر, اوس, خزرج و…) در آن مسند جاى دهند, تا در پرتو آن ارتباط, از مزاياى بيشترى برخوردار شوند.
داستان سقيفه, گروههايى كه در آن شركت داشتند, سخنانى كه از سوى عناصر مختلفِ حاضر در آن محفل اظهار شد, همه وهمه گواه فرصت طلبيهاى شديدى است كه نخست در زاويه سياست رخ داد وسپس دامنه آن به همه ابعاد اعتقادى وعملى امت اسلام كشيده شد.
مجموعه ديگرى كه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) سعى در شكستن وحدت فكرى وعملى امت اسلام داشتند, داعيه داران رهبرى اقليتهاى مذهبى:(روحانيان يهودى ومسيحى, احبار ورهبان) بودند كه جمع پيروان خود را در معرض آسيب مى ديدند.
اينان به دليل جلوگيرى از نفوذ انديشه اسلامى به داخل محافل مذهبى خويش, تلاش مى كردند تا به شيوه هاى گوناگون, در مبانى فكرى واعتقادى امت اسلام خدشه كنند.
گذشته از اين كه به گواهى منابع رجالى و وجود روايات اسرائيلى, اين گروه نقش مزوّرانه ترى را نيز به كار گرفتند وآن عبارت بود از وارد ساختن انديشه وباورهاى خاص خويش در مجموعه روايى وحديثى مسلمانان.
همه اين عوامل را كه در كنار هم مورد توجه قرار دهيم, آشكار مى گردد كه پيدايش فرقه ها ورخداد مذاهب فكرى گوناگون چگونه صورت گرفته است.
البته نبايد از نظر دور داشت كه ترجمه متون فلسفى از ساير زبانها به زبان عربى, بى شك موج جديدى را در افكار محافل علمى مسلمانان در آن عصر به وجود آورد كه هم مى توانست مثبت باشد وهم منفى.
اگر مسلمانان در رويارويى با اين امواج, از ابزار وامكانات وروشهاى متقن ومستحكمى برخوردار مى بودند, بى شك اين رويارويى فرهنگها وانديشه ها, بر استحكام بنيه فكرى مسلمانان مى افزود, ولى چنانچه در برابر اين امواج, مرعوب وبى پشتوانه بودند, همراه هر موج به صخره هاى شك وترديد كوبيده مى شدند.
به هرحال, بخشى از اختلافهاى فكرى مسلمانان, از اين رهگذر پديد آمد. گرچه بخشى از تلاشهاى ارزنده كلامى وفلسفى نيز نتيجه همين رويارويى بود.
ما در اين نوشته برآنيم تا تفاوت ديدگاههاى فرقه هاى مختلف اسلامى را در زمينه قرآن, بررسى كنيم واز اين رهگذر به نكاتى بايسته دست يابيم.

نكته اى در زمينه راه شناخت عقايد فرق

ييادكرد اين نكته ضرورى است كه پژوهش در زمينه عقايد فرقه ها, كار چندان سهلى نيست. چرا كه اگر بخواهيم تنها بااستناد به داوريها ونسبتهاى نويسندگان كتابهاى (فرق ونحل) بسنده كنيم, كار بسيار دشوار ودور از واقع خواهد بود, زيرا بسيارى از فرقه شناسان ونويسندگان, در اين زمينه نتوانسته اند خود را از تعصب و وابستگى به يكى از فرقه ها و دشمنى با ديگر فرق, دور بدارند. از اين روى, گاه نسبتهاى دروغ وتوهين آميز وتهمتهاى آشكار نيز در نوشته هاى آنان ديده مى شود.
آميختگى گزارش تاريخى با اظهار عقيده شخصى نويسندگان, كار را برمحققان در اين وادى دشوار ساخته است.
گواه ادعاى بالا, كتابهايى چون: الفرق بين الفرق نوشته بغدادى والتبصير نوشته اسفراينى است كه هنگام نقل اقوال مخالفان خود, به سخنان وآراى آنان, عنوان:(افتضاح), (ضلالت) و (بدعت) داده اند.
بنابراين, راه صحيح در مسير اين پژوهش, مراجعه به منابع دست اول خود فرقه هاست ودرصورت نبود يا كمبود آن منابع, باهوشيارى ودقت زياد بايد به كتابهاى (ملل ونحل) استناد جست واتكا كرد.

معتزله و تفسير

دوران پيش از پيدايش معتزله را مى توان به دو بخش تقسيم كرد:
1.عصرصحابه. در اين عصر, صحابه در تفسير آيات قرآن از آيات, روايات پيامبر, اسباب نزول, لغات, عادات وسنتهاى عرب سود مى بردند. آنان در تفسير بيشترين اعتماد را به آيات وروايات پيامبر داشتند. در ميان آنان, ابن مسعود از تفسير به رأى سود مى گرفت وشاگردان خود را در عراق با اين روش تفسيرى آشنا مى ساخت.
2. عصر تابعان. در اين عصر, افزون بر مصادر ومنابع تفسيرى صحابه از سخن صحابى نيز به عنوان يكى از منابع تفسيرى ياد مى شد. مجاهد وبرخى از شاگردان ابن مسعود, افزون بر اين منابع, از تفسير به رأى نيز استفاده مى كردند.
با پايان يافتن عصر صحابه وپيدايش فرقه ها وبخصوص فرقه معتزله, تنشها واختلافات در باره قرآن, تفسير, شيوه ها ومنابع آن, بالاگرفت وهرفرقه وگروهى بر اساس باورها وانديشه هاى خود, نظريات ونكاتى در باره قرآن وتفسير ابراز مى داشت كه از ديدگاه ديگر فرق, مورد پذيرش نبود.
عبد الجبار معتزلى, عالم ومفسر بزرگ معتزله اين نظريه ها را به ترتيب زير مى آورد:
1. قرآن, معنى ومفهومى ندارد وفقط جهت تلاوت نازل شده است.
2. قرآن ,مفهوم دارد, ولى دليلى براى شناخت مفاهيم آن نداريم.
3. فقط پيامبر از مفاهيم قرآن آگاه است وبايستى در شناخت مفاهيم قرآن از آن حضرت نكته ها را فرا گيريم.
4. قرآن, داراى مفهوم وتفسير پذير است وفقط پيامبر وصحابه وتابعان از عهده تفسير آن بر مى آيند.
5. قرآن, افزون بر ظاهر, باطنى دارد كه برخلاف ظاهر آن است وباطن قرآن را تنها پيامبر(ص) يا امام(ع) مى دانند.
6. در وراى ظاهر قرآن چيز ديگرى وجود ندارد, ولى تفسير وتأويل همان ظاهر مختص به پيامبر(ص) وامام(ع) است.
7. آيات قرآن بر دو قسم هستند: محكمات ومتشابهات. محكمات قرآن مفهوم دارند, ولى متشابهات قرآن بر معنايى دلالت ندارند.
8. متشابهات قرآن چونان محكمات داراى مفهوم هستند, ولى فقط پيامبر وائمه(ع) از آن آگاهى دارند.
معتزليان كه اين نظريه ها را با باورها وافكار خويش هماهنگ نمى ديدند, به كمك عقل, آيات وروايات به ردّ آنها پرداختند ومدعى گشتند:
(صاحبان اين انديشه ها بر قرآن واسلام ضرباتى وارد ساخته اند كه از تمام ضربه ها واشكالات كافران وملحدان بر قرآن سهمگين تر است.)1
براى نمونه به چگونگى ردّ نظريه اول توسط عبدالجبار معتزلى مى پردازيم:
(غرض اصلى از آيات قرآن, فهماندن حقايق به مردم است وديگر اغراض, مانند تعبد به تلاوت قرآن, فرع برفهماندن وفهميدن آيات است واگر اين غرض در كلامى وجود نداشته باشد, آن كلام لغو و گوينده اش ياوه گو خواهد بود وچون قرآن كلام خداست وخداوند از هرگونه لغوى منزه است, بنابراين آيات قرآن مفهوم دارد.
علاوه, شناخت احكام, از تكاليف است ومنبع اين شناخت آيات قرآن و چنانچه ما از شناخت مراد و مفهوم آيات ناتوان باشيم, تكليف به غير مقدور (مالايطاق) شده ايم.)2

روش تفسيرى معتزله

چنانكه گفته شد, هيچ يك از نظريه هاى فوق, مورد پذيرش معتزله قرار نگرفت. آنان قرآن را داراى مفهوم مى دانستند وفهم وتفسير آن را امكان پذير مى شمردند واعتقاد داشتند كه فهم ودرك وتفسير آيات حتى آيات متشابه, اختصاص به پيامبر, ائمه, صحابه وتابعان ندارد.
بنابراين, مى توان نتيجه گرفت كه معتزليان در تفسيرقرآن از دو شيوه سود مى برده اند:

1.تفسير به مأثور

تفسير آيات به كمك آيات, روايات پيامبر(ص)ومعصومين(ع) وياسخن صحابى وتابعى چنانكه اهل سنت مى گويند, تفسير مأثور ناميده مى شود.
اين شيوه از آغاز فعاليت تفسيرى معتزله جزء متد تفسيرى آنان بود ودر سخنان, گفت وگو وكتابهاى اندكى كه از آنان بر جاى مانده است, به موارد بسيارى برمى خوريم كه از اين شيوه در تفسير آيات سود برده اند. بنابراين, آنانى كه معتزله را دشمن آيات وروايات معرفى مى كنند وتفاسير آنان را سراسر باطل جلوه مى دهند, تحت تأثير تعصب وكم رنگ جلوه دادن تفاسير وخدمات تفسيرى معتزله سخن گفته اند.

2.تفسير قرآن به قرآن

ييكى از شيوه هاى تفسيرى معتزله, تفسير قرآن به قرآن است. آنان دراين روش تفسيرى از مبيّنات براى تفسير مجملات, از خاص جهت تفسير عام, از مقيدات براى تفسير اطلاقات واز محكمات در تفسير متشابهات سود مى بردند ودرموارى نيز از قراءت در تفسير آيات بهره مى گرفتند.

* تبيين مجملات به مبيّنات

(فتلقّى آدم من ربّه كلمات فتاب عليه انّه هوالتوّاب الرّحيم…) بقره / 37
سپس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت وخداوند توبه او را پذيرفت, چرا كه خداوند توبه پذير و مهربان است.
دراين آيه واژه (كلمات) مجمل است وروشن نيست چه كلماتى آدم(ع) از خداوند آموخت.
زمخشرى مفسر بزرگ معتزله در تفسير اين آيه وتبيين (كلمات) از اين آيه شريفه سود مى برد:
(ربّنا ظلمنا أنفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين) اعراف/ 23
گفتند: پروردگارا ما به خويشتن ستم كرديم واگر ما را نبخشى وبرمارحم نكنى, از زيانكاران خواهيم بود.
وى سپس مى نويسد:
(اگر بگويى آن كلمات چيست؟ مى گويم آن كلمات آيه شريفه: (ربّنا ظلمنا انفسنا…) است.3
ودرآيه شريفه:
(ياايّها الذين آمنوا أوفوا بالعقود أحلّت لكم بهيمة الأنعام الاّ مايتلى عليكم…)
مائده/1
اى كسانى كه ايمان آورده ايد به پيمانها وفا كنيد, چهارپايان براى شما حلال شده است, مگرآنچه برشما خوانده مى شود.
جمله (الاّ ما يتلى عليكم) مجمل است وزمخشرى در تفسير آن, از آيه ديگر قرآن كه مبيّن است, سود مى برد. او مى نويسد:
(بهيمه به چهارپايان دريا و خشكى گفته مى شود واضافه آن به انعام مثل اضافه خاتم به فضّه است. ومبيّن (الاّ مايتلى عليكم), آيه ذيل است:
(حرّمت عليكم الميتة والدم و لحم الخنزير وما أهلّ لغيراللّه به والمنخنقة و الموقوذة والمتردّية والنطيحة وماأكل السبع الاّ ما ذكّيتم و ما ذبح على النّصب وان تستقسموا بالأزلام…)4 مائده/3

* تفسير عام به خاص

(والذين يتوفّون منكم و يذرون أزواجاً يتربّصن بأنفسهنّ أربعة أشهر و عشراً…)
بقره/ 234
وكسانى كه ازشما مى ميرند وهمسرانى باقى مى گذارند, بايد چهار ماه و ده روز, انتظار بكشند [و عدّه نگه دارند].
اين آيه درباره عدّه وفات است وازاين جهت كه عدّه وفات زن باردار, درآن بيان نشده است, عام ناميده مى شود. بنابراين, بايستى درتفسير آن ازآيات خاصى كه دراين مورد وارد شده است, بهره جست.
ابوالحسين بصرى معتزلى در تفسير آيه فوق مى نويسد:
(آيه شريفه : (… واولات الاحمال أجلهنّ أن يضعن حملهنّ…) (طلاق/4); [وعدّه زنان باردار اين است كه بار خود را برزمين بگذارند…] خاص است و به كمك آن, آيه عده وفات را تخصيص زده, تفسير مى كنيم.)
همو درتفسير آيه: (ولاتنكحوا المشركات حتّى يؤمنّ …) بقره/ 231
بازنان مشرك و بت پرست, تاايمان نياورده اند ازدواج نكنيد…
كه به صورت عام از ازدواج با زنان مشرك نهى مى كند, ازاين آيه سود برده است:
(والمحصنات من المؤمنات والمحصنات من الذين أوتوا الكتاب …)
مائده/ 5
و نيز زنان پاكدامن از مسلمانان, وزنان پاكدامن از اهل كتاب برشما حلالند…
وى آن گاه مى نويسد:
(اين آيه شريفه خاص است وازدواج با زنان پاكدامن اهل كتاب را جايز مى شمارد بنابراين مخصص (لاتنكحوا المشركات…) است.)5

* تفسير مطلق به وسيله مقيد

زمخشرى در تفسيرآيه: (حرّمت عليكم الميتة و الدّم…)(مائده/3 ) لفظ(دم) را كه مطلق است وخون داخل بدن مذبوح را نيز شامل است به كمك آيه: (الاّ أن يكون ميتة او دماً مسفوحاً) كه دلالت برحرمت خون بيرون ريخته از بدن حيوان دارد مقيد مى كند و مى نويسد:
(مراد از خون, خون فصيد است; [يعنى خونى كه با شكافتن بدن حيوان بيرون كشيده مى شود.])6
دراين گونه موارد كه دوآيه يا بيشتر درباره يك حكم (تحريم خوردن خون)وارد شده است, معتزليان براى رفع تعارض بين دوآيه, مطلق را بر مقيد حمل مى كنند وبه كمك آن به تفسيرآيه مطلق مى پردازند, چنانكه زمخشرى(دم) را كه مطلق است بر(دم مسفوح) حمل كرده است, ولى در مواردى كه دو نص براى دو حكم متفاوت رسيده باشد, آنان حمل مطلق برمقيد وتفسير مطلق به مقيد را جايز نمى شمارند; مثلاً در آيه:
(والذين يظاهرون من نسائهم ثمّ يعودون لما قالوا فتحرير رقبة) مجادله/3
كسانى كه همسران خود را ظهار مى كنند, سپس از گفته خود باز مى گردند بايد پس از آميزش جنسى برده اى را آزاد كنند….
واژه (رقبه) كه كفاره ظهار است, مطلق است ودرآيه: (… ومن قتل مؤمناً فتحرير رقبة مؤمنه…) كه درباره كفاره قتل است, واژه (رقبه) مقيد است به (مؤمنه).
دراين گونه موارد كه دوآيه دو حكم متفاوت (كفاره ظهار و كفاره قتل) را بيان مى كند, برخى به قرينه كفاره قتل(مسلمان بودن برده) كفاره ظهار را نيز مقيد مى دانند و مى گويند مسلمان بودن برده در كفاره ظهار الزامى است, ولى زمخشرى كه گويا شرط حمل مطلق بر مقيد را وحدت حكم مى داند, اين گونه تفسير را نمى پذيرد. او مى نويسد:
(در كفاره ظهار, مسلمان بودن برده ضرورى نيست, زيرا آيه مطلق است. بنابراين, ظهار كننده همچنانكه مى تواند برده مسلمان آزاد كند, مى تواند برده كافر آزاد كند.)7

* تفسير متشابه به محكم

معتزله بر خلاف عده اى كه تفسير متشابهات را ناممكن مى پندارند وبرخى كه تفسير متشابهات را مختص به پيامبر و ائمه مى دانند و ديگران را از تفسير آن عاجز مى خوانند, تفسير متشابه را ممكن ومفسران را درتفسير آن, توانا معرفى مى كنند.
عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
(گرچه متشابهات دلالت بر مراد شارع ندارند, ولى به كمك محكمات قرآن مى توان به تفسير آنها پى برد.)8
زمخشرى نيز در تفسير آيه
(وجوه يومئذ ناضرة. الى ربّها ناظرة) قيامة/ 23-24
درآن روز صورتهايى شاداب و مسرور است وبه پروردگارش مى نگرد
كه از ديدگاه معتزله, متشابه قلمداد مى گردد, ازآيه زير سودبرده است و متشابه را حمل بر محكم كرده است:
(لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار)
چشمها او را نمى بينند ولى او همه چشمها را مى بيند….9
همچنين درتفسيرآيه:
(واذا أردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليها القول…)
اسراء/16
چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم, خداوندان نعمتش را فرماييم تا در آن جا تبهكارى كنند, آن گاه عذاب بر آنها واجب گردد.
كه مخالف عقايد معتزله است و از متشابهات به شمار مى آيد, از آيه محكم بهره مى جويد:
(واذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آبائنا واللّه أمرنا بها قل انّ اللّه لايأمر بالفحشاء أتقولون على اللّه مالاتعلمون) اعراف/28
چون كار زشتى كنند, گويند: پدران خود را چنين يافته ايم وخدا ما را بدان فرمان داده است. بگو: خدا به زشتكارى فرمان نمى دهد. چرا چيزهايى به خدا نسبت مى دهيد كه نمى دانيد.)10

* تفسير قرآن به وسيله قراءتهاى گوناگون

ييكى از روشهاى معتزله در تفسير قرآن به قرآن, سودگرفتن از قراءتهاى مختلف است; براى نمونه:
در تفسيراين آيه:
(والسّارق والسّارقة فاقطعوا أيديهما جزاء بما كسبا…) مائده/38
دست مرد دزد وزن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند به عنوان يك مجازات قطع كنيد.
زمخشرى از قراءت عبداللّه (السارقون والسارقات فاقطعوا ايمانهم), سود مى برد و در تفسير آيه مى نويسد:
(مراد از دو دست, دو دست راست [دست راست مرد و دست راست زن سارق] است.) 11
ويا در تفسير آيه: (وكلّم اللّه موسى تكليماً) كه مطابق قراءت مشهورمبنى بر رفع (اللّه), ظاهرى بر خلاف باور معتزله دارد, معتزله از قراءتى در تفسير آيه سود مى برد كه درراستاى انديشه هاى معتزله باشد. زمخشرى مى نويسد:
(ابراهيم ويحيى بن وثاب(اللّه) را به نصب قراءت كرده اند. بنابراين, موسى(ع) با خداوند سخن مى گفته است, نه خداوند با موسى.)12

* تفسير قرآن به حديث پيامبر(ص)

ييكى از روشهاى مهم تفسيرى نزد بيشتر مفسران, تفسيرقرآن با استفاده از روايات تفسيرى پيامبراست. اين شيوه تفسيرى, در تفسير معتزله نيز به كار رفته است, ولى استفاده آنان از روايات تفسيرى پيامبر(ص) محدود است, زيرا معتزله مانند بسيارى از مفسران, روايات تفسيرى پيامبر را از جهت سند مخدوش مى دانند وگويا همين جهت موجب گرديده كه بزرگان اعتزال, ضوابطى را براى خبر صحيح وقابل استدلال وضع كنند. عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
(خبرصحيح بايد داراى شرايط زير باشد:
1. تعداد كسانى كه خبر را نقل مى كنند به حدّى باشد كه احتمال تبانى آنان بر دروغ و تهمت منتفى باشد.
2. قدر مشتركى كه آنان را بر دروغ وتهمت توانا سازد, وجود نداشته باشد.
3. آنچه از آن خبر مى دهند ازمشتبهات نباشد…)
و ى پس ازذكر اين شرايط مى نويسد:
(تمام اين شرايط به يك شرط باز مى گردد وآن اين كه بدانيم كسى كه خبر را نقل مى كند, قصدش اخبار است و انگيزه دروغ گفتن ندارد.)13
براين اساس, عمروبن عبيد خبرهاى آحاد را نمى پذيرفت و وقتى حديثى از پيامبر شنيد, گفت:
(اگر اين سخن را از اعمش و حتّى پيامبر بشنوم آن را قبول نخواهم داشت.)
معتزله با وجود استفاده محدودى كه از روايات مى بردند, در جهات مختلفى مثل تخصيص عام, تقييد مطلق, تبيين مجمل, مشكل قرآن, فضيلت سوره ها بهره مى جستند.
نمونه: درتفسير آيه:
(حافظوا على الصّلوات والصّلوة الوسطى و قوموا للّه قانتين) بقره/ 238
درانجام همه نمازها, و نماز وسطى كوشا باشيد و از روى خضوع واطاعت براى خدا بپاخيزيد.
زمخشرى براى روشن ساختن مصداق (صلوة الوسطى) به روايات پيامبر تمسّك مى جويد و مى نويسد:
(مراد از (صلوة وسطى) نماز عصراست, زيرا پيامبر در جنگ احزاب فرمود:(باز داشتند ما را از نماز وسطى; يعنى نماز عصر…) و چنانكه حفصه مى گويد: قراءت پيامبر (والصّلاة الوسطى صلاة العصر) بود.)14
ودر تفسير آيه شريفه: (للذّكر مثل حظّ الانثيين) كه درمورد ارث است و به صورت عام سهم پسر را دو برابر سهم دختر بيان مى كند, ابوالحسين بصرى معتزلى مى نويسد:
(اين آيه به دو روايت پيامبر تخصيص مى خورد: يكى روايت (لايرث القاتل) وديگرى (ولايتوارث اهل ملتين) . بنابراين, نتيجه مى گيريم پسرى كه پدرش را كشته ويا مرتد گرديده است, از پدرش ارث نمى برد.) 15
بيان اهميت و فضيلت سوره ها از موارد ديگرى است كه معتزله از روايات سود برده اند. زمخشرى در تفسير سوره حمد مى نويسد:
(از پيامبر نقل شده كه آن حضرت به أبيّ ابن كعب فرمود: آيا از سوره اى كه مثل آن در تورات و انجيل و قرآن نيامده است, تو را آگاه كنم؟ ابيّ كعب گفت: بلى اى پيامبر خدا, پيامبرفرمود: آن سوره فاتحة الكتاب است…)16

* تفسير قرآن به روايات اهل بيت(ع)

اين منبع در تفاسير معتزله به صورت محدود مورد استفاده قرار گرفته است.
نمونه: روزى عمروبن عبيد به حضور امام باقر(ع) رسيد و مفهوم رتق و فتق درآيه شريفه: (اولم يرالّذين كفروا أنّ السّموات والأرض كانتا رتقاً ففتقناهما) را جويا شد. امام (ع) درپاسخ فرمودند:
(آسمان بسته بود و باران نمى باريد و زمين بسته بود و گياه نمى روييد. پس خداوند آسمان را به باران گشود وزمين را با گياه شكافت.)
درمورد ديگرى, عمرو بن عبيد از امام (ع) درباره غضب خداوند درآيه شريفه: (ومن يحلل عليه غضبى فقد هوى) سؤال كرد,امام (ع) فرمود:
(مراد از غضب خداوند, عقاب الهى است….)17
و در مواردى نيز زمخشرى از سخنان اهل بيت(ع)در تفسير آيات سود مى برد. براى نمونه او در تفسير: (اهدنا الصّراط المستقيم)(فاتحة/ 6) از تفسير على(ع)كه اهدنا را به مفهوم (ثبّتنا) معنى كرده اند, سود مى برد.18

* تفسير قرآن با سخن صحابه وتابعان

معتزله در تفسير و تبيين برخى از آيات ازسخنان صحابه وتابعان سود مى برند.
نمونه: زمخشرى در ذيل آيه شريفه: (ادفع بالتى هى أحسن السيّئة…) (مؤمنون/ 101), از سخن ابن عباس ومجاهد وحسن بصرى استفاده كرده است. ابن عبّاس مى گويد: مراد ازاحسن, (لااله الاّ اللّه) است ومراد از سيّئه, شرك.
مجاهد براين باور است كه مراد از احسن, (سلام) است.
و حسن بصرى معتقد است:(چشم پوشى كردن) مراد از احسن است.19
واز سعيد بن جبير در ذيل آيه: (فدلّيهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءاتهما…) حكايت شده كه لباس آدم و حوا از جنس اظفار بود.20
علاوه بر صحابه و تابعان, معتزله در تفسير از نظريات مفسرانى چون واصل بن عطاء, عمرو بن عبيد, كلبى, قتاده و … بهره جسته اند.

معتزله و تفسير به رأى

تفسير قرآن به وسيله باورها وتلاشهاى فكر با استفاده از لغت, نحو, صرف, بلاغت, كلام, فقه واصول فقه وبدون توجه به احاديث نبوى و معصومين, تفسير به رأى ناميده مى شود.
اين شيوه تفسيرى نخستين بار توسط ابن مسعود مورد استفاده قرار گرفت وپس از او برخى تابعان مانند مجاهد, اين روش تفسيرى را به كاربردند. ولى عده ديگرى از مسلمانان تفسير به رأى را مردود مى دانستند و اعتقاد داشتند, تنها پيامبر و امام(ع) وصحابه از شايستگى تفسير قرآن برخوردارند وديگران از درك وفهم مراد آيات و تفسير آن عاجزند وبايستى تفسير آيات را از پيامبرو ائمه(ع) فراگيرند.
ظهور معتزله در قرن دوم هجرى وابراز آراء وانديشه هاى جديد مانند: توحيد, عدل, وعد و وعيد, منزلت بين منزلتين وامر به معروف ونهى ازمنكر وسعى دراظهار اين كه اين باورها از قرآن الهام گرفته اند, معتزليان را برآن داشت كه طرفدار تفسير به رأى شوند واختصاص تفسير به پيامبر و ائمه وصحابه را نپذيرند.
عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
(كلام خداوند دلالت بر مراد او مى كند و فهم و درك مراد او اختصاص به شخص خاصى ندارد. بنابراين, هركس از شرايط تفسير برخوردار باشد, مى تواند قرآن را چنانكه پيامبر وائمه تفسير مى كردند, تفسير كند.)21
اين انديشه معتزله و استفاده وسيع و گسترده از عنصر عقل در راستاى اثبات و دفاع از انديشه هاى اعتزالى در تفسيرقرآن, موجب دشمنى فقهاءو محدثان با معتزله گشت تا آن جا كه ابويوسف, معتزله را از زنادقه به شمار مى آورد و مالك وشافعى شهادت آنان را نمى پذيرفتند وشيبانى فتوا مى داد:
(هركس به معتزلى اقتدا كند, نمازش پذيرفته نيست.)

جايگاه عقل در تفسير معتزله

عقل, يكى از منابع مهم در تفسير معتزله است و اهميتى كه معتزله براى دليل عقلى قائلند, از ديگر ادله شرعى بيشتر است ودرحقيقت دليل عقل از ديدگاه معتزليان حاكم برساير ادله است وساير ادله بايستى با توجه به دليل عقل, معنى و تفسير شوند.
عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
(عقل, كتاب, سنّت و اجماع ادله شرعى هستند وازميان آنها عقل مقدّم برهمه است, زيرا به كمك عقل, خدا را مى شناسيم و پس از شناخت خدا, ساير ادله مثل كتاب, سنّت واجماع معنى پيدا مى كند. وگرنه اگر بخواهيم بدون دليل عقل وبا استفاده از آيات و روايات, خدا و صفات او را بشناسيم, دور لازم مى آيد, زيرا شناخت خداوند و صفات او متوقف بر آيات و روايات است و حجيت آيات و روايات متوقف بر شناخت خدا.) 22
زمخشرى مى نويسد:
(در راه دين با پرچم برهان و عقل حركت كن وبه روايت ازاين و آن قناعت نكن….)23
وى در ذيل آيه: (لقدكان فى قصصهم عبرة لأولى الألباب…) (يوسف/111) مى نويسد:
(پس از دليل عقل, قرآن قانونى است كه سنت, اجماع و قياس به آن مستند است.) 24
اين انديشه, معتزله را ناگزير ساخت آيات قرآن را از جهت محتوا به سه دسته تقسيم كنند:
1. آياتى كه عقل قادر بر درك آن نيست, ولى مغايرت با عقل نيز ندارد; مانند نماز, روزه و ساير عبادات.
2. آياتى كه فقط عقل قادر بر درك آن است; مثل توحيد وعدل خداوند, زيرا تا عقل, خدا و صفات او را نشناسد, معانى آيات توحيد و عدل را نمى تواند بفهمد.
3. آياتى كه بدون كمك از عقل نيز قابل شناخت است. هرچند اگر محتواى آن آيات در قرآن هم نيامده بود, عقل مى توانست به تنهايى آن حقايق را , مثل قابل رؤيت نبودن خدا بفهمد. 25
معتزله در تفسير دسته اول از آيات به هيچ روى از عقل استفاده نمى كردند, امّا در دسته دوم, پيش ازتفسير آيات به دليل عقلى مراجعه كرده, هرآنچه داورى عقل بود عقيده خود معرفى مى كردند و سپس به تفسير آيات قرآن را با توجه به حكم عقل مى پرداختند.
نمونه: آنان پيش از تفسير آيه:(ولمّا جاء موسى قال ربّ أرنى أنظر إليك…) كه درباره ديدن خدا آمده است, به عقل خويش مراجعه مى كردند و چون عقل, قابل رؤيت بودن خداوند را مستلزم جسم بودن او مى دانست در حالى كه خداوند منزّه از جسم است, معتزله اين حكم عقل را عقيده خود اعلام مى داشتند و سپس آيه را از اين جهت كه مخالف حكم عقل است, تأويل مى كردند و مى گفتند: ازاين رو كه درآيه شريفه واژه (نظر) آمده است, معلوم مى شود كه موسى(ع)اعتقاد به ديدن خدا نداشته واين سخن او در حقيقت نقل سخن كفّار است, زيرا وقتى عمروبن عبيد و واصل بن عطاء ديدن خدا را به حكم عقل باور ندارند, چگونه بگوييم شخصيّتى مانند موسى(ع) معتقد به امكان ديدن خدا بود و از خدا مى خواست خود را به او بنماياند. 26
ويا درآيه شريفه: (وكلّم اللّه موسى تكليماً) كه درباره كلام خداست, ابتدا به حكم عقل, سخن گفتن خداوند را به صورت مستقيم, از محالات به شمار مى آوردند و سپس با توجه به اين عقيده آيه را تأويل مى كردند و مى گفتند: فاعل درآيه شريفه موسى(ع) است. بنابراين, موسى(ع) با خدا سخن مى گفت نه خدا با موسى. 27
ويا در مورد آيه شريفه: (وكذلك جعلنا لكلّ نبيّ عدوّاً…) كه با باورها و انديشه معتزله ناسازگارى داشت و ازطرفى مخالفان آنها در اثبات مخلوق بودن افعال عباد از آن سود مى جستند, بسيارى ازمعتزله تاويلاتى بيان مى داشتند.
ابوبكراصمّ معتزلى مى گويد:
(خداوند سبب دشمنى كافران با پيامبر نبود بلكه كافران به آن جهت كه محمد(ص) براى پيامبرى مبعوث شد و فقط او قادر برمعجزه بود, بر وى حسد ورزيدند وهمين حسد, سبب دشمنى آنان با پيامبر شد.)
كعبى مفسر ديگر معتزله مى گويد:
(خداوند دشمنى با پيامبر را دردل كافران نيافريد, بلكه به پيامبران دستور داد تا دشمن كافران باشند وآنان را از دشمنى كافران با ايشان آگاه كرد واين عوامل باعث شد كافران دشمن انبيا شوند, زيرا دشمنى هميشه دوطرفى است. ازهمين رو, صحيح است كه بگوييم خداوند كافران را دشمن انبيا قرار داد.) 28
ودر مواردى نيز از حكم عقل به صورت غيرمستقيم و درخدمت يك منبع تفسيرى ديگر سود مى جستند, به اين معنا كه ابتدا با منابع ديگرى به تفسير آيه مى پرداختند و دليل درستى آن تفسير را حكم عقل قرار مى دادند.
نمونه: برخى به آيه: (ثمّ استوى على العرش) براى اثبات جسم بودن خدا استدلال كرده اند و مى گويند: (استوى) درآيه به معناى انتصاب (راست ايستادن) است. بنابراين, خداوند نياز به مكان دارد و هرآنچه نيازمند مكان باشد, جسم است.
ولى عبدالجبار معتزلى در تفسيرآيه, (استوى) را به معناى ديگرى كه در لغت يا شعربه كار رفته است, مى گيرد و مى نويسد:
(استواء, به معنى استيلاء و اقتدار است, زيرا عقل دلالت بر قديم بودن خداوند دارد و اگر خداوند را جسم ونيازمند به مكان فرض كنيم, حادث خواهد بود, نه قديم.) 29

* تخصيص آيه به حكم عقل

تخصيص آيه به حكم عقل از ديگر موارد كاربرد عقل نزد معتزله است.
نمونه: درتفسير آيه شريفه: (ومن يعص اللّه و رسوله و يتعدّ حدوده يدخله ناراً خالداً فيها…) نساء/14
آن كس كه نافرمانى خدا و پيامبرش را كند وازمرزهاى او تجاوز نمايد, او را در آتشى وارد مى كند كه جاودانه درآن خواهد ماند.
عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
(آيه دلالت مى كند كه هر مسلمانى كه خدا و پيامبرش را نافرمانى كند و از مرزهاى او تجاوز كند, براى هميشه در جهنم خواهد ماند مگر اين كه توبه كند.
اگراشكال شود كه درآيه, ذكر توبه نيامده است, بنابراين, چه توبه كند چه نكند, هميشه در جهنّم خواهد بود.
پاسخ مى دهيم: اشتراط توبه به حكم عقل است, زيرا خداوند كسى را كه براى جبران اشتباه و عصيان خود تلاش مى كند, عقاب نمى كند… و آنچه را عقل دلالت بر شرط بودن آن كند, در حكم مخصص متصل است.)30

كاربرد عقل در شناخت محكم و متشابه و تفسير آن

از موارد ديگر استفاده معتزله از عقل, شناخت متشابه و تفسيرآن است.
همدانى دراين باره مى نويسد:
(آيات متشابه دلالت بر چيزى ندارند, ولى به كمك عقل مى توان به مدلول آنها دست يافت.) 31
شيوه معتزله در تفسير متشابهات بدين گونه است كه نخست تمام آياتى را كه دريك موضوع وارد شده, كنار يكديگر قرار مى دهند و از عقل براى شناخت محكم و متشابه آن آيات سود مى برند; يعنى آياتى را كه با عقل خويش ناسازگار يابند, متشابه معرفى مى كنند وآياتى را كه موافق عقل ببينند, از محكمات به شمار مى آورند وپس از مرحله بازشناسى متشابهات از محكمات, متشابه را به كمك عقل تأويل مى كنند ودرآخرين مرحله, از محكمات جهت تفسير متشابهات سود مى برند.
نمونه: آيه: (وجوه يومئذ ناضرة الى ربّها ناظرة) ازآن جهت كه ظاهرش با دليل عقل ناسازگار است, از ديدگاه معتزله متشابه به شمار مى آيد وچون از متشابهات است, بايد تأويل گردد. زمخشرى مى نويسد:
(تقديم مفعول (ربّ) درآيه شريفه دلالت بر اختصاص دارد, چنانكه درآيات(واليه ترجعون) و (عليه توكلّت و اليه انيب) و… پيش بودن مفعول دلالت بر حصردارد. بنابراين, واجب است ماده (نظر) در آيه را به معناى توقع و اميد معنى كنيم تا با اختصاصى كه از تقديم مفعول فهميده مى شود, سازگارى داشته باشد.)32
وپس از تأويل آيه, آن را به آيه: (لاتدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار) (انعام/ 103) كه مطابق بادليل عقل است و محكم ناميده مى شود, تفسير مى كنند.
قفّال مفسر بزرگ معتزله, در مورد آيه شريفه: (الرحمن على العرش استوى)(طه/49) كه به جهت ناسازگارى با عقل و باور معتزله, متشابه ناميده مى شود, مى نويسد:
(مقصود ازاين سخن و مانند آن, تصوير عظمت خداوند است. بيان مطلب:
خطاب خداوند به بندگان در تعريف ذات وصفات خويش به چيزهايى بود كه آنها دربرخورد با پادشاهان و بزرگان به آن خو گرفته بودند و به همين جهت, كعبه را بيت خويش قرار داد تا مردم گرد آن طواف كنند, چنانكه اطراف كاخهاى پادشاهان طواف مى كنند و دستور داد خانه اش را زيارت كنند, چنانكه خانه پادشاهان را زيارت مى كردند وحجرالاسود را دست خويش در زمين قرار داد تا مردم دست او را ببوسند, چنانكه دست پادشاهان را مى بوسند.
وازهمين گونه است آنچه درمحاسبه اعمال عباد در قيامت آمده است; مثل حضور ملائكه, انبيا, شهدا و قراردادن ترازو وكتاب واعمال و… وبه همين جهت است كه خداوند براى خويش عرشى قرار داده است: (الرحمن على العرش استوي…) 33

لغت در تفسير معتزله

ييكى ديگر از منابع مهم تأويلات معتزله, لغت است. آنان برخى از الفاظ را كه مفهومى مخالف باورها و انديشه هايشان دارد, به معنى ديگرى كه در شعر آمده است, مى گيرند.
براى مثال, ظاهرآيه: (وكذلك جعلنا لكلّ نبيّ عدوّاً من المجرمين) با اعتقاد معتزله به وجوب رعايت صلاح و اصلح برخدا, در تضاد است. به همين جهت, ابوعلى جبّائى, مفسر بزرگ معتزله, سعى دارد آيه را با عقايد معتزله هماهنگ كند. او مى گويد:
(جعل,درآيه شريفه به معنى (تبيين) است, چنانكه دراين بيت شعر نيز به همين معنى آمده است:
جعلنا لهم نهج الطريق فاصبحوا على ثبت من أمرهم حين يمّموا
بنابراين, معناى آيه چنين مى شود:
خداوند دشمنان انبيا را به آنان شناساند تا اين كه از آنان دورى گزينند.) 34
نمونه ديگر: برخى به آيه:(وللّه ما فى السّموات وما فى الأرض وكان اللّه بكلّ شئ محيطاً) براى جسم بودن خدا واثبات اين كه افعال عباد مخلوق خداست, استدلال كرده اند و چون اين عقيده مخالف عقيده معتزله مى نمايد, عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
(لغوى وقتى اين گونه سخن بگويد, مرادش جمادات است. بنابراين, آيه دلالت بر مخلوق بودن افعال عباد ندارد, زيرا تمام عبادت كنندگان صاحب شعور و درك هستند.) 35

اسباب نزول در تفاسير معتزله

ييكى از منابع و مآخذ مهم در تفسير به رأى, اسباب نزول است. اين منبع در تفسير معتزله كم وبيش مورد استفاده قرار گرفته است.
نمونه: زمخشرى مفسر معتزلى در تفسيرآيه: (ياايّهاالذين آمنوا لاتقولوا راعنا) از سبب نزول سود مى برد و مى نويسد:
(وقتى پيامبرمسلمانان را با يك مطلب علمى آشنا مى ساخت,آنان مى گفتند: (راعنا); يعنى اى پيامبر به ما فرصت ومهلت ده تا آن مطلب علمى را درك كنيم واز طرفى يهوديان كه در دشنام پيامبر از كلمه(راعينا) استفاده مى كردند, وقتى از استعمال (راعنا) توسط مسلمانان آگاه شدند, آنان نيز از اين كلمه به منظور دشنام پيامبر(ص)استفاده كردند و به همين جهت, خداوند به مسلمانان دستور مى دهد از كلمه (انظرنا) به جاى (راعنا) استفاده نمايند.)36

امتيازات تفسير معتزله

1. معتزليان از نخستين نويسندگان تفسير علمى بودند و كتاب (التفسير عن الحسن) تأليف عمرو بن عبيد معتزلى نخستين تأليف آنان در اين زمينه است.
2. تفسير معتزله علمى بود و قرآن را از جوانب گوناگون مورد بحث قرار مى داد. پيش از آن, تفسير منحصربه روايات و سخنان صحابه بود, ولى با پيدايش معتزله تفسير از صورت كاملاً نقلى خارج شد و معتزله در تفسير, افزون بر نقل, بر عقل نيز تكيه داشتند. افزون بر اين, هرروايت تفسيرى و سخن صحابى را نخست با ملاكها و معيارهايى مورد سنجش قرار مى دادند وتنها در صورتى كه روايت و سخن صحابى باآن معيارها سازگارى داشت, ازآنها در تفسير آيات سود مى بردند.
3. تفاسير معتزله پاسخ كوبنده اى به اشكالها وايرادهاى كافران بر قرآن و اسلام بود. كافران كه درصدد اشكال تراشى بودند و گاه ناسازگارى آيات را مطرح مى كردند ويا مخالفت آيات بادليل عقل را دليلى برالهى نبودن قرآن مى دانستند و… وقتى با پاسخ منطقى معتزله كه بيشتر در تفاسير آنان و به شكل (ان قلت وقلت) صورت مى پذيرفت روبه روگشتند, دريافتند كه اشكالات آنها بى پاسخ نخواهد ماند و نمى توانند ازاين راه در ايمان مسلمانان خلل وارد سازند.

كاستيهاى تفسيرمعتزله

دركنار امتيازهاى تفسيرى معتزله و خدمات فراوانى كه به اسلام و قرآن داشتند, كاستيهايى نيز در تفسير آنان به چشم مى آيد كه مهم ترين واساسى ترين آنها عنايت شديد و نامحدود وبى ضابطه ايشان به عقل است.
معتزله كه دراوائل قرن دوم هجرى با عقايد و افكارى جديد و درعين حال مخالف با ديگر فرق اسلامى, پا به عرصه گذاشته بودند و توحيد, عدل, وعد ووعيد, منزلت بين المنزلتين وامر به معروف ونهى ازمنكر را از اصول خويش به شمار مى آوردند, وقتى با مخالفت اهل حديث و فقها روبه رو گشتند, به ناچار براى اثبات اصول وباورهاى خود كه با ظاهر برخى ازآيات نيز ناسازگارى داشت, از عقل در تفسير آيات سودجستند.
آنان درمباحث كلامى, ابتدا به عقل خويش رجوع مى كردند و حكم عقل را قطعى مى پنداشتند و براساس آن, آيات را تفسير و تأويل مى كردند وچون ظاهر برخى از آيات برخلاف عقايد ايشان بود, آيات را به معنايى كه برخلاف معنى حقيقى آن بود حمل مى كردند, غافل از اين كه برخى از مفاهيم وباورهاى قرآنى; مانند حساب, ميزان, شفاعت انبيا, معراج پيامبر و… ازحيطه درك و فهم عقل خارج است ودخالت عقل دراين گونه امور آنان را ناگزير خواهد ساخت تا از ظاهر آياتى كه درباره حساب در قيامت, ميزان در قيامت, مناظرات دوزخيان وبهشتيان, شفاعت انبيا, معراج پيامبر و بسيارى از احوال آخرت است, دست بردارند وآنها را برمعنايى كه خلاف ظاهر است, حمل كنند.
در مواردى نيز معتزله از عقل در اثبات امرى سود مى بردند, بدون توجه به اين كه ممكن است آنچه عقلى مى پندارند توهّمى بيش نباشد.
نمونه: ابوعلى جبّائى و بلخى, دوتن از مفسران صاحب نام معتزله, در تفسير آيه: (الذى جعل لكم الأرض فراشاً والسّماء بناء) مى كوشند تا به كمك عقل, مسطّح بودن زمين را به اثبات برسانند. آنان مى گويند:
(عقل بر مسطح بودن زمين دلالت دارد, زيرا در زمين آب وجود دارد وآب در سطح كروى قرار نمى گيرد.)
وشيخ طوسى مفسر بزرگ شيعه پاسخ مى دهد:
(اين دليل عقلى دلالت برمسطح بودن زمين ندارد, زيرا معتقدان به كروى بودن زمين, تمام زمين را كروى مى دانند, نه برخى از قسمتهاى آن را.) 37
حال دراين گونه موارد, اگر آيه اى در قرآن دلالت بر كروى بودن زمين داشت, مسلماً معتزله با دليل عقل آن را تأويل مى كردند ودست از ظاهرش برمى داشتند.
اشتباه معتزله در تفسير روايات تفسيرى نيز تكرار شده است, زيرا آنان روايات تفسيرى را به اين جهت كه مخالف عقايد وباورهاى خويش مى ديدند, مردود به شمار مى آوردند, بدون توجه به اين كه عقايد بايد ازآيات و روايات نشأت گرفته باشد, نه اين كه آيات و روايات برابر با باورهايى باشد كه از عقل سرچشمه مى گيرد; مثلاً درآيه شريفه: (الذين آمنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم…)(انعام/82), ظلم در روايت پيامبر(ص)به شرك تفسير شده است, ولى جبائى, بلخى و زمخشرى تفسير ظلم را به شرك به آن جهت كه با عقيده معتزله بر وجوب وعيد گناهكاران در تضاد است, نمى پذيرند وظلم را به گناه تفسير مى كنند.38
دومين اشكال و كاستى در تفسير معتزله آن بود كه از تفاسير ائمه (ع)به صورت بسيار محدود, آن هم در رديف سخنان ديگر صحابه سود مى بردند وهمين امر, سبب شد تا فروغ قرآن و عالمتابى آن كتاب الهى نزد بسيارى از معتزله كاستى پذيرد و چون در اثبات انديشه ها وباورهاى خود نياز به قرآن داشتند وازطرفى به عترت كه عدل قرآن است, بى توجه, ياكم توجه بودند, ناچار گشتند به گونه اى افراطى و نادرست از عقل درتفسير آيات سود برند و از تمام يا بيشتر ظواهر قرآن دست بردارند.
سومين اشكال تفسير معتزله, پرداختن به مسائل ومباحث بى ارتباط يا كم ارتباط با تفسير بود وهمين امرباعث گرديده برخى از تفاسير آنان به ششصد جلد برسد وبرخى از مفسران آنان, سى سال تفسير بگويند واز عهده اتمام آن برنيايند.


پی نوشت‌ها:

1. قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/345-346.
2.همو, شرح الاصول الخمسه, 603.
3. زمخشرى, محمود بن عمر, الكشاف, (قم, رضى),1/128.
4. همان, 1/601.
5. بصرى, ابوالحسين, المعتمد, (بيروت, دارالكتب العلمية), 1/255.
6. زمخشرى, الكشاف,1/603.
7. همان,4/488.
8.قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/360.
9. زمخشرى, الكشاف,1/338.
10. همان, 2/654.
11. همان, 1/631-232.
12. همان, 1/591.
13. همان , 16/10.
14. زمخشرى, الكشاف, 1/287.
15. بصرى,ابوالحسين, المعتمد,1/255.
16. زمخشرى, الكشاف, 18/19.
17. طبرسى,الاحتجاج, (بيروت, مؤسسه اعلمى), 2/326.
18. زمخشرى, الكشاف, 1/15.
19. همان, 3/203.
20. همان, 3/388.
21.قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/369.
22. همو, شرح الاصول الخمسه, 88; قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, 1/1.
23. زمخشرى, اطواق الذهب فى المواعظ والخطب, مقاله 37.
24. همو, الكشاف, 2/511.
25.قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, مقدمه.
26. زمخشرى, الكشاف, 2/154.
27. همان, 1/591.
28. فخررازى, محمد بن عمر, التفسيرالكبير, (بيروت, داراحياء التراث العربى), 13/153.
29.قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, 1/351.
30. همان, 1/179.
31. قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/360.
32. زمخشرى, الكشاف, 4/662.
33. فخررازى, التفسيرالكبير, 7/13.
34. فخررازى, التفسيرالكبير, 6/471.
35. قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, 1/205.
36. زمخشرى, الكشاف, 1/174.
37. شيخ طوسى, محمد بن الحسن, التبيان فى تفسيرالقرآن, (قم, دفتر تبليغات اسلامى), 1/102.
38. زمخشرى, الكشاف, 2/43; طبرسى, مجمع البيان, 3-4/506.

مقالات مشابه

دوگان کلام محوری / انسان محوری؛ رویکردی نو در گونه‏ شناسی تفاسیر قرآن کریم

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهمحمود کریمی, محمد حسن شیرزاد, محمد حسین شیرزاد

تفسیر تاریخی قرآن کریم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی

تفسیر تطبیقی:معنایابی و گونه شناسی

نام نشریهپژوهش‌های نفسیر تطبیقی

نام نویسندهمحمدکاظم شاکر, انسیه عسگری

گونه‌شناسی و روش‌شناسی روایات تفسیری امام باقر(ع)

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهقاسم بستانی, نصره باجی, سیدیوسف محفوظی

تفسير تنزيلى در بوته نقد با تأكيد بر تفسير الحديث

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی‌اکبر شایسته‌نژاد

روش تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهمحمد جوکار

تحلیل انتقادی طبقه‌بندی تفاسیر و ارائة مدل مطلوب

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهعلی اسعدی, محمد اسعدی, محمدکاظم شاکر